Love

دوست

سلام ممنون که این وبلاک رو انتخاب کردین

حتما از لینک دوستان استفاده کنید

پشیمون نمیشی

 

نوشته شده در شنبه 24 دی 1398برچسب:,ساعت 2:47 توسط reza tai| |

 تو اتاق عمل بيمارستان مغز يك میوه فروش رو با يك روضه خوان عوض میکنن . بعد از بهبودي رفتن ديدند ميوه فروشه ميگه اگه خدا بخواد سيب كيلو 300 تومان و . . . رفتند مسجد ديدند روضه خونه تند تند دستاشو به هم مي زنه و ميگه بدو بدو كه امام حسينو كشتند . . .

نوشته شده در دو شنبه 26 دی 1390برچسب:,ساعت 21:8 توسط reza tai| |

 دو تا سوسک پولدار ازدواج می کنند. ماه عسل میرن توالت فرنگی!

نوشته شده در دو شنبه 26 دی 1390برچسب:,ساعت 21:7 توسط reza tai| |

 يه روز سه تا ديوونه رو مي اندازن تو يه اتاق دو تاشون مى رقصن، يکيشون هم ميگه: سبز - آبى - قرمز ازش مي پرسن چرا اين جورى مي گى؟ ميگه من رقص نورم!!!

نوشته شده در دو شنبه 26 دی 1390برچسب:,ساعت 21:6 توسط reza tai| |

سر کلاس آیین نامه رانندگی پلیسه یه تابلو را از من پرسیده. میگم عبور دوچرخه ممنوع. میگه این دوچرخه است؟
میگم پـَـَـ نــه پـَـَـــ تانکه. میگه پـَـَـ نــه پـَـَـــ و مرض! هنوز فرق دوچرخه با موتورگازی را نمیدونی؟

نوشته شده در دو شنبه 26 دی 1390برچسب:,ساعت 21:3 توسط reza tai| |

مردی تعریف می کرد که با دو دوستش به جنگل های آمازون رفته بود و در آنجا گرفتار قبیله زنان وحشی شدند و آنها دو دوستش را کشتند.
وقتی از او پرسیدند چرا تو زنده ماندی، گفت: زن های وحشی آمازون از هر یک از ما خواستند چیزی را از آنها بخواهیم که نتوانند انجام بدهند. خواسته های دو دوستم را انجام دادند و آنها را کشتند. وقتی نوبت به من رسید به آنها گفتم: لطفا
زشت ترین شما مرا بکشد!

نوشته شده در دو شنبه 26 دی 1390برچسب:,ساعت 21:2 توسط reza tai| |

روباهی موبایلی دید به دست گرفت و زود پرید زاغه از بالای درخت گفت پایین آنتن نمیده بده برات شماره بگیرم. روباه تا موبایل رو داد زاغ گفت: این بجای قالب پنیر سوم ابتدایی!

نوشته شده در دو شنبه 26 دی 1390برچسب:,ساعت 21:1 توسط reza tai| |

 

یه کشیشی داشته توی یه بیابون می رفته، میفته تو یه چاه. هی داد زد خدایا کمکم کن خدا کمکم کن.
یه ماشین آتش نشانی اومد، یه طناب انداخت و گفت طنابو بگیر بیا بالا.
کشیش گفت ولم کن فقط خدا باید کمکم کنه، خدا بهم کمک می کنه.
گفت طنابو بگیر بابا همینجا میمیریا. گفت نه خدا به من کمک می کنه.
کشیش میمیره میره اون دنیا به خدا میگه خدا من این همه به تو ایمان داشتم این همه عبادت کردم،
چرا کمکم نکردی؟ خدا بهش گفت آخه بی پدر و مادر، تو نگفتی ماشین آتش نشانی وسط بیابون چیکار

 

نوشته شده در دو شنبه 26 دی 1390برچسب:,ساعت 21:0 توسط reza tai| |

غضنفر رستوران می زنه

واسه تبلیغ جلو درش می نویسه

 هزار تومن بده مثل خر بخور

نوشته شده در دو شنبه 26 دی 1390برچسب:,ساعت 20:59 توسط reza tai| |

سه نفر می خواستند چای لیپتون بخورن. اولی فنجان رو نگه می داره و لیپتون را تو فنجان تکان می ده، دومی لیپتون را نگه می داره و فنجان را تکان می ده، سومی لیپتون را به دور فنجان می ماله!

نوشته شده در دو شنبه 26 دی 1390برچسب:,ساعت 20:58 توسط reza tai| |


Power By: LoxBlog.Com